کلمه جو
صفحه اصلی

سابقه سالار

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پیشرو قافله امیر کاروان. ۲ - فرمانده لشکر سالار سپاه . ۳ - ( صفت ) پیغمبر اسلام .
کنایه از حضرت رسالت

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) کاروان - سالار، پیشرو قافله .

لغت نامه دهخدا

سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( اِ مرکب ) سرلشکر. ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( شمس اللغات ). پیشرو لشکر بزرگ کاروان نظامی. ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ). مقدمه و امیر کاروان وپیشرو قافله. ( شمس اللغات ). امیر کاروان. ( شرفنامه ٔمنیری ). قافله باشی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). سردار.( غیاث اللغات ). کاروان سالار. قافله سالار. || سرآغاز. اول الاولین. ( گنجینه گنجوی ) :
سابقه سالار جهان قدم
مرسله پیوند گلوی قلم.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 2 ).

سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( اِخ ) کنایه از حضرت رسالت . ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ ناظم الاطباء ) ( شعوری ) ( مؤید الفضلا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف لغت نامه ).

سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) سرلشکر. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (شمس اللغات ). پیشرو لشکر بزرگ کاروان نظامی . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). مقدمه و امیر کاروان وپیشرو قافله . (شمس اللغات ). امیر کاروان . (شرفنامه ٔمنیری ). قافله باشی . (برهان قاطع) (آنندراج ). سردار.(غیاث اللغات ). کاروان سالار. قافله سالار. || سرآغاز. اول الاولین . (گنجینه ٔ گنجوی ) :
سابقه سالار جهان قدم
مرسله پیوند گلوی قلم .

نظامی (مخزن الاسرار ص 2).



سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسالت . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ ناظم الاطباء) (شعوری ) (مؤید الفضلا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف لغت نامه ).


فرهنگ عمید

۱. قافله سالار، کاروان سالار، پیشرو کاروان.
۲. پیشرو لشکر، سالار سپاه.
۳. سرآغاز: سابقه سالار جهان قدم / مرسله پیوند گلوی قلم (نظامی۱: ۳ ).


کلمات دیگر: