کلمه جو
صفحه اصلی

قاذوره

فرهنگ فارسی

کارزشت، گناه فاحش، زنا ، پلیدی، مردار
۱ - پلیدی نجاست جمع : قاذورات ۲ - زنا فاحشگی ۳ - شرب خمر و جز آن .

فرهنگ معین

(رَ یا رِ ) [ ع . قاذورة ] (اِ. ) ۱ - پلیدی ، نجاست . ۲ - بدخو. ج . قاذورات .

لغت نامه دهخدا

( قاذورة ) قاذورة. [ رَ ] ( ع ص ) مرد بدخوی و غیرتمند. || مردی که مکروه و ناخوش دارد چیزی را پس نخورد آن را. || مردناآمیزنده به مردم از بدخوئی. || شتر که در کرانه فروخوابد از شتران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) پلیدی و نجاست.( آنندراج ). || فاحشگی و زنا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شرب خمر و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

قاذورة. [ رَ ] (ع ص ) مرد بدخوی و غیرتمند. || مردی که مکروه و ناخوش دارد چیزی را پس نخورد آن را. || مردناآمیزنده به مردم از بدخوئی . || شتر که در کرانه فروخوابد از شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || (اِمص ) پلیدی و نجاست .(آنندراج ). || فاحشگی و زنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شرب خمر و جز آن . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. نجاست، از قبیل ادرار و مدفوع.
۲. کار زشت.
۳. گناه فاحش.
۴. زنا.
۵. پلیدی.
۶. مردار.
۷. کسی که به سبب بدخویی با دیگران مراوده و آمیزش نداشته باشد.


کلمات دیگر: