کلمه جو
صفحه اصلی

غال

فرهنگ فارسی

غال گذاشتن .
رود باری است .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - غار، شکاف کوه . ۲ - جای خواب گوسفندان در کوه . ۳ - سوراخی در زمین که جانورانی مانند روباه و شغال در آن زندگی می کنند.
(اِ. ) ۱ - خانه ، منزل . ۲ - آشیانة زنبور.

(اِ.) 1 - غار، شکاف کوه . 2 - جای خواب گوسفندان در کوه . 3 - سوراخی در زمین که جانورانی مانند روباه و شغال در آن زندگی می کنند.


(اِ.) 1 - خانه ، منزل . 2 - آشیانة زنبور.


لغت نامه دهخدا

غال .[ غال ل ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). غالة.


غال . (اِ) خانه . منزل . (فرهنگ فارسی معین ).
- پشه ٔ غال ؛ پشه دار و جای پشه .
- || نام درخت نارون است که آن را شجرة البق گویند و ترکیبی از همین ریشه است . رجوع به پشه غال شود.


غال . قال .
- به غال گذاشتن کسی را ؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن .
- غال گذاشتن کسی را ؛ کنایه از فریفتن او را. و رجوع به ترکیب غال گذاشتن در ردیف خود شود.


غال. ( اِ ) سوراخ گوسفندان در کوه. ( لغت فرس اسدی ). مغاره ای که شبانان به جهت شبها خوابیدن گوسفندان در صحرا و دامن کوه سازند. ( برهان ). شکاف کوه و مغاکی که حیوانات شب در آن خسبند و متبدل غار است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سوراخی باشد که جانوران صحرایی همچو روباه و شغال و کفتار و امثال آنها در آن بسر برند و بچه کنند. ( برهان ) ( جهانگیری ). غار و شکاف کوه. ( برهان ) :
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه وی جای رحبه دادش غال.
کسی که در دل او جای کرد خصمی تو
به جای خانه و کاشانه چرخ دادش غال.
عماره مروزی.
بسا کس که ز بیمش بخلافی که درآورد
فتاد ازسر منظر به بُن غاری و غالی.
فرخی.
|| در بعضی شهرهای جنوب خراسان مطلق سوراخ را غال گویند: کاسه غال دارد. کوزه غال شده است. || غال گذاشتن کسی را؛ کنایه از فریفتن او را. || به غال گذاشتن کسی را؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن. || آشیانه زنبور. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). || ریشه مضارع از غالیدن. به معنی بر پهلو غلطیدن. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان ). رجوع به غالیدن شود. || ( فعل امر، نف ) غلطانیدن و امر به غلطانیدن.( آنندراج ) ( انجمن آرا ). و از این ریشه است در ترکیب ، کلمه کنغال و کنغاله یعنی امردباز و غلام باره که در اصل کنگ غال بود یعنی امرد را می غلطاند. ( از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین از فرهنگ رشیدی ). || ( اِ ) بوته زرگری . || ( معرب ، اِ ) نوعی ماهی بزرگ ، مأخوذ از اسپانیولی گال ، و ویکتور آن را همان ماهی موسوم به درس دانسته است. ( دزی ج 2ص 198 ).

غال. ( اِ ) خانه. منزل. ( فرهنگ فارسی معین ).
- پشه غال ؛ پشه دار و جای پشه.
- || نام درخت نارون است که آن را شجرة البق گویند و ترکیبی از همین ریشه است. رجوع به پشه غال شود.

غال. قال.
- به غال گذاشتن کسی را ؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن.
- غال گذاشتن کسی را ؛ کنایه از فریفتن او را. و رجوع به ترکیب غال گذاشتن در ردیف خود شود.

غال. [ غال ل ] ( ع اِ ) زمین پست درختناک. || روییدنگاه سلم و طلح. || گیاهی است. ج ،غلان در همه معانی. || خانه چلپاسه. || ( ص ) بعیرٌ غال ؛ شتر تشنه. ( منتهی الارب ).

غال.[ غال ل ] ( اِخ ) رودباری است. ( منتهی الارب ). غالة.

غال . (اِ) سوراخ گوسفندان در کوه . (لغت فرس اسدی ). مغاره ای که شبانان به جهت شبها خوابیدن گوسفندان در صحرا و دامن کوه سازند. (برهان ). شکاف کوه و مغاکی که حیوانات شب در آن خسبند و متبدل غار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). سوراخی باشد که جانوران صحرایی همچو روباه و شغال و کفتار و امثال آنها در آن بسر برند و بچه کنند. (برهان ) (جهانگیری ). غار و شکاف کوه . (برهان ) :
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه ٔ وی جای رحبه دادش غال .
کسی که در دل او جای کرد خصمی تو
به جای خانه و کاشانه چرخ دادش غال .

عماره ٔ مروزی .


بسا کس که ز بیمش بخلافی که درآورد
فتاد ازسر منظر به بُن غاری و غالی .

فرخی .


|| در بعضی شهرهای جنوب خراسان مطلق سوراخ را غال گویند: کاسه غال دارد. کوزه غال شده است . || غال گذاشتن کسی را؛ کنایه از فریفتن او را. || به غال گذاشتن کسی را؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن . || آشیانه ٔ زنبور. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). || ریشه ٔ مضارع از غالیدن . به معنی بر پهلو غلطیدن . (فرهنگ اسدی ) (برهان ). رجوع به غالیدن شود. || (فعل امر، نف ) غلطانیدن و امر به غلطانیدن .(آنندراج ) (انجمن آرا). و از این ریشه است در ترکیب ، کلمه ٔ کنغال و کنغاله یعنی امردباز و غلام باره که در اصل کنگ غال بود یعنی امرد را می غلطاند. (از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین از فرهنگ رشیدی ). || (اِ) بوته ٔ زرگری . || (معرب ، اِ) نوعی ماهی بزرگ ، مأخوذ از اسپانیولی گال ، و ویکتور آن را همان ماهی موسوم به درس دانسته است . (دزی ج 2ص 198).

غال . [ غال ل ] (ع اِ) زمین پست درختناک . || روییدنگاه سلم و طلح . || گیاهی است . ج ،غلان در همه ٔ معانی . || خانه ٔ چلپاسه . || (ص ) بعیرٌ غال ؛ شتر تشنه . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. شکاف کوه.
۲. آغل گوسفند در کوه.
۳. سوراخی که جانوری بیابانی مانند روباه و شغال در آن به سر ببرد.


۱. زمین پست و پردرخت.
۲. سوراخ چلپاسه؛ خانۀ چلپاسه.


۱. شکاف کوه.
۲. آغل گوسفند در کوه.
۳. سوراخی که جانوری بیابانی مانند روباه و شغال در آن به سر ببرد.
۱. زمین پست و پردرخت.
۲. سوراخ چلپاسه، خانۀ چلپاسه.

پیشنهاد کاربران

ظرف کم عمق ستبری است که از خاکستر استخوان ساخته شده است. از این ظرف برای نمال گذاری سربی که محتوی طلا و مس است استفاده می شود.


کلمات دیگر: