( آب نورد ) ملاح دریا نورد
اب نورد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آب نورد ) آب نورد. [ ن َ وَ ] ( نف مرکب ) ملاح. دریانورد :
خلیل آتش کوبی کلیم آب نورد
چه باک داری در کارزار ازآتش و آب.
خلیل آتش کوبی کلیم آب نورد
چه باک داری در کارزار ازآتش و آب.
مسعودسعد.
فرهنگ عمید
( آب نورد ) دریانورد، ملاح.
جدول کلمات
آب نورد
غواص
غواص
پیشنهاد کاربران
کلمه آب نورد از سال 1387 به گروهی ازشناگران آبهای آزاد اطلاق میشود که همانند کوهنوردان به صورت گروهی در دریاچه ها و دریا و . . . . غیره شنا می کنند و مسافت تعیین شده که معمولا از 2 کیلومتر تا 10 ها کیلومتر میرسد . این شناگران محیط دریاچه ها یا فاصله دو شهر و یا مسافت بلنی را از دریا با هم شنا می کنند. این شناگران در انجمنی تحت عنوان انجمن آب نوردی ایران جمع شده اندو اسناد فعالیت آن در دنیای مجازی قابل جستجو است و آدرس : www. abnavard. blogfa. com
غواص
کلمات دیگر: