نابردبار
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) بی صبر بی تحمل ناشکیبا: سیه چشم و پرخشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار. ( شا ) مقابل بردبار.
لغت نامه دهخدا
نابردبار. [ ب ُ ] ( ص مرکب ) ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. ( ناظم الاطباء ). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر :
شنیدم همه پوزش نابکار
چه گفت آن جهانجوی نابردبار.
پدر بگذرد او بود شهریار.
نباشد سرش تند و نابردبار.
بنابرد باران بباید گریست.
شنیدم همه پوزش نابکار
چه گفت آن جهانجوی نابردبار.
فردوسی.
سیه چشم و پرخشم و نابردبارپدر بگذرد او بود شهریار.
فردوسی.
ببخشد گنه چون شود کامکارنباشد سرش تند و نابردبار.
فردوسی.
اگر بردباری سر مردمیست بنابرد باران بباید گریست.
فردوسی.
مردم کوتاه معجب باشد و نابردبار.اسدی.
|| بی مروت. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
ناشکیبا، بی صبر، بی تحمل.
کلمات دیگر: