کلمه جو
صفحه اصلی

هارب

عربی به فارسی

فراري , تبعيدي , بي دوام , زودگذر , فاني , پناهنده


فرهنگ فارسی

گریزنده، گریزان، گریخته
(اسم ) گریزنده فرارکننده : (( در جهان روح هر سه منتظر گه ز صورت هارب و گه مستقر. ) ) ( مثنوی )

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) گریزنده ، فرار کننده .

لغت نامه دهخدا

هارب. [ رِ ] ( ع ص ) گریزنده. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
در جهان روح هر سه منتظر
گه ز صورت هارب و گه مستقر.
مولوی ( مثنوی ).
|| از آب بازگردنده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ما له هارب و لاقارب ؛ ای صادر عن الماء و لاوارد؛ ای ما له شی او معناه لیس احد یهرب منه و لا احد یقرب الیه فلیس هو بشی ( اقرب الموارد )؛ یعنی او را چیزی نیست و یا نه از وی کسی میگریزد و نه نزدیک وی میرود گویی حقیقتی ندارد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. گریزنده، گریزان.
۲. گریخته.

جدول کلمات

گریزنده

پیشنهاد کاربران

گریزان


هارِب : فا؛ �مالهُ هارِب و لا قارِبٌ�: هیچ چیزى ندارد، نه کسى باو نزدیک می شود و نه کسى از وى دور می گردد و در واقع بمعناى هیچ چیزى نیست می باشد؛ �هاربُ الماءِ�: این اصطلاح نزد کشاورزان بمعناى مجرى و تونل آب است که به زمینهاى کشاورزى براى رسانیدن آب کشیده می شود.


کلمات دیگر: