ترنج باشد
باتس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
باتس. [ ت ُ ] ( اِ ) باتش. به لغت اهل شبانکاره ، ترنج باشد و آن میوه ایست معروف که پوست آنرا مربا کنند. و باشین نقطه دار هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( شعوری ) ( جهانگیری ). باتو. رجوع به باتش شود.
باتس. [ ت ُ ] ( اِخ ) بانی شهر سیرناست که آن شهر را در سال 631 ق.م. بنا نهاد و سلاطین سیرنا نیز همگی پس از وی نام اورا اتخاذ کردند. ( تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 459 ).
باتس. [ ت ُ ] ( اِخ ) بانی شهر سیرناست که آن شهر را در سال 631 ق.م. بنا نهاد و سلاطین سیرنا نیز همگی پس از وی نام اورا اتخاذ کردند. ( تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 459 ).
باتس . [ ت ُ ] (اِ) باتش . به لغت اهل شبانکاره ، ترنج باشد و آن میوه ایست معروف که پوست آنرا مربا کنند. و باشین نقطه دار هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) (جهانگیری ). باتو. رجوع به باتش شود.
باتس . [ ت ُ ] (اِخ ) بانی شهر سیرناست که آن شهر را در سال 631 ق .م . بنا نهاد و سلاطین سیرنا نیز همگی پس از وی نام اورا اتخاذ کردند. (تمدن قدیم ترجمه ٔ فلسفی ص 459).
فرهنگ عمید
= بالنگ
بالنگ#NAME?
کلمات دیگر: