( ~ . وَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. )فرمانبردار.
طاعت ور
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
طاعتور. [ ع َ وَ ] ( ص مرکب ) آن که فرمانبری پیشه دارد :
به دست همت طاعتوران رها کردم
در اولین قدم اسباب خلد و حور و قصور.
به دست همت طاعتوران رها کردم
در اولین قدم اسباب خلد و حور و قصور.
محمد عرفی ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
طاعت پیشه، مطیع، فرمان بردار.
کلمات دیگر: