(خَ ) [ ع . شادخة ] (ص . ) سفیدی پیشانی اسب ، که تا بینی آن رسیده با شد.
شادخه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
( شادخة ) شادخة. [ دِ خ َ ] ( ع اِ، ص ) تأنیث شادخ. ( اقرب الموارد ). سپیدی فراخ روی. ( منتهی الارب ). سپیدی که بر روی آشکار گردد از پیشانی تا بینی. ( اقرب الموارد ). || راجز درباره مردی که پدر خود را کشته بود گفته است : «قد رکب الشادخة المحجلة» یعنی مرتکب عمل زشت و ناپسند آشکاری شد. ( اقرب الموارد ).
شادخة. [ دِ خ َ ] (ع اِ، ص ) تأنیث شادخ . (اقرب الموارد). سپیدی فراخ روی . (منتهی الارب ). سپیدی که بر روی آشکار گردد از پیشانی تا بینی . (اقرب الموارد). || راجز درباره ٔ مردی که پدر خود را کشته بود گفته است : «قد رکب الشادخة المحجلة» یعنی مرتکب عمل زشت و ناپسند آشکاری شد. (اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
۱. لکۀ سفید در چهره، برص.
۲. لکۀ ننگ.
۲. لکۀ ننگ.
پیشنهاد کاربران
شادخه: توسعاً داغ ننگ.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۸ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۸ ) .
کلمات دیگر: