کلمه جو
صفحه اصلی

ذایب

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ذوب شونده گدازان . ۲ - ذوب کننده گدازنده .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ذائب ] (اِفا. ) ذوب شونده ، گدازان .

لغت نامه دهخدا

ذائب. [ ءِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ذوب. گدازان. بخسان. ( صحاح الفرس ). || گدازنده. آب کننده. || مذاب. آب شده :
لحبک ذائب ابداً فؤادی
یخفف بالدّموع الجاریات.
ابوالحسن محمدبن عمرالانباری.
بعدت منک و قد صرت ذائباً کهلال
اگر چه روی چو ماهت ندیده ام بتمامی.
حافظ.

فرهنگ عمید

ذوب شونده، گدازنده، گدازان.


کلمات دیگر: