( صفت ) با ارزش ارجمند مهم با اهمیت مقابل بی ارزش .
باارز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
باارز. [ اَ ] ( ص مرکب ) پرقیمت. گرانبها. ارجمند :
یکی را ز گردنکشان مرز داد
سپه را همه چیز باارز داد.
بدین مرز باارز مهتر کنیم.
همه خاک غم بر دلیران ببیخت.
که با فر و با برز و باارز بود.
بهر نیک و بد دستیار توام.
یکی را ز گردنکشان مرز داد
سپه را همه چیز باارز داد.
فردوسی.
ورا زود سالار لشکر کنیم بدین مرز باارز مهتر کنیم.
فردوسی.
برین مرز باارز آتش بریخت همه خاک غم بر دلیران ببیخت.
فردوسی.
پس او نبرده فرامرز بودکه با فر و با برز و باارز بود.
فردوسی.
بدین مرز باارز یار توام بهر نیک و بد دستیار توام.
فردوسی.
فرهنگ عمید
۱. ارجمند.
۲. گران بها.
۲. گران بها.
کلمات دیگر: