کلمه جو
صفحه اصلی

طاغیه

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث طاغی . ۲ - احمق متکبر ۳ - ( اسم ) بیداری . ۴ - صاعقه . ۵ - پادشاه طاغی دشخدای . ۶ - عنوان هر یک از پادشاهان روم .
تانیث طاغی یا سخت ستمکار

لغت نامه دهخدا

( طاغیة ) طاغیة. [ ی َ ] ( ع ص ) تأنیث طاغی. || سخت ستمکار. ( منتهی الارب ). و بدین معنی تاء آخر کلمه را برای مبالغه بکلمه می افزایند. بیدادگر. ( مهذب الاسماء ). جبار عنید. ( دهار ). سخت ظالم. متمرد. خودکامه. || احمق متکبر. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) بیدادی. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ). || ( اِ ) صاعقه . ( منتهی الارب ). || بُت. ج ، طواغی. ( منتهی الارب ). و منه الحدیث : لاتحلفوا بآبائکم و لا بالطواغی. و رُوی و لا بالطواغیت. ( منتهی الارب ). || آواز سخت در عذاب. و منه قول اﷲ تعالی : فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة، ( قرآن 5/69 )؛ ای الصیحة المفرطة فی العذاب ، قاله قتادة. و قال مجاهد بالذنوب. ( منتهی الارب ). || ( ص ) از حد درگذشته. و آیه مزبوره را نیز شاهد آورده است. ( دهار ). || ملک طاغی. ( منتهی الارب ). دُش خدای. || لقب ملوک روم . ( مفاتیح خوارزمی ). اهل لغت از عرب گویند: لکثرة طغیانه وفساده ، قیصر را طاغیةالروم ، عظیم الروم ، کلب الروم ، امبرور خوانند. ( بیان الادیان ). و لما قصد قازان طاغیة التتر مدینة حلب ، حاصر هذه القلعة ایاماً. ( ابن بطوطة ص 40 ). فقالت ام عبداﷲامراءة حبیب لیلئذ له : این موعدک ؟ قال سرادق الطاغیة اوالجنة. ( فتوح البلدان ). در اینجا مراد از طاغیة پادشاه ارمنستان است ، چنانکه ذیونوسیوس را طاغیه سوراقوسیا ( سرقسطه ) نامند. و در عیون الانباء او را به متمرد سوراقوسیا نام برده است. و کان ذلک ( ورود بمدینة سبتة ) اثر موت طاغیة الروم الفونس. ( ابن بطوطة ).

طاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث طاغی . || سخت ستمکار. (منتهی الارب ). و بدین معنی تاء آخر کلمه را برای مبالغه بکلمه می افزایند. بیدادگر. (مهذب الاسماء). جبار عنید. (دهار). سخت ظالم . متمرد. خودکامه . || احمق متکبر. (منتهی الارب ). || (اِمص ) بیدادی . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). || (اِ) صاعقه . (منتهی الارب ). || بُت . ج ، طواغی . (منتهی الارب ). و منه الحدیث : لاتحلفوا بآبائکم و لا بالطواغی . و رُوی و لا بالطواغیت . (منتهی الارب ). || آواز سخت در عذاب . و منه قول اﷲ تعالی : فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة، (قرآن 5/69)؛ ای الصیحة المفرطة فی العذاب ، قاله قتادة. و قال مجاهد بالذنوب . (منتهی الارب ). || (ص ) از حد درگذشته . و آیه ٔ مزبوره را نیز شاهد آورده است . (دهار). || ملک طاغی . (منتهی الارب ). دُش خدای . || لقب ملوک روم . (مفاتیح خوارزمی ). اهل لغت از عرب گویند: لکثرة طغیانه وفساده ، قیصر را طاغیةالروم ، عظیم الروم ، کلب الروم ، امبرور خوانند. (بیان الادیان ). و لما قصد قازان طاغیة التتر مدینة حلب ، حاصر هذه القلعة ایاماً. (ابن بطوطة ص 40). فقالت ام عبداﷲامراءة حبیب لیلئذ له : این موعدک ؟ قال سرادق الطاغیة اوالجنة. (فتوح البلدان ). در اینجا مراد از طاغیة پادشاه ارمنستان است ، چنانکه ذیونوسیوس را طاغیه ٔ سوراقوسیا (سرقسطه ) نامند. و در عیون الانباء او را به متمرد سوراقوسیا نام برده است . و کان ذلک (ورود بمدینة سبتة) اثر موت طاغیة الروم الفونس . (ابن بطوطة).


فرهنگ عمید

= طاغی

طاغی#NAME?



کلمات دیگر: