تاتاری
فارسی به انگلیسی
of Tartary
فارسی به عربی
شوک
مترادف و متضاد
تاتاری
جهنمی، دوزخی، تاتاری
جهنمی، دوزخی، تاتاری
تاتاری
تاتاری، اسید تارتاریک، مشتق از درده شراب
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به تاتار از مردم تاتار. ۲- زبان تاتاران . یا اسب تاتاری . ۱- اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند. ۲ - اسب تیز رو. یا مشک تاتاری . مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است .
لغت نامه دهخدا
تاتاری. ( ص نسبی ) منسوب به تاتار. رجوع به تاتار شود.
- اسب تاتاری ؛ اسبهای تند رو را گویند. ترّ؛ اسب تاتاری تیزرو.جورف ؛ اسب تاتاری تیزرو ( منتهی الارب ).
- چشم تاتاری ؛ چشم مورب و تنگ :
گفت کای تنگ چشم تاتاری
صید ما را بچشم می ( در ) ناری ؟
- مشک تاتاری ؛مشکی که از ملک تاتار آرند. مشک بسیار خوب :
برده رونق به تیزبازاری
تار زلفش ز مشک تاتاری.
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
- اسب تاتاری ؛ اسبهای تند رو را گویند. ترّ؛ اسب تاتاری تیزرو.جورف ؛ اسب تاتاری تیزرو ( منتهی الارب ).
- چشم تاتاری ؛ چشم مورب و تنگ :
گفت کای تنگ چشم تاتاری
صید ما را بچشم می ( در ) ناری ؟
نظامی ( هفت پیکر ص 109 ).
- زبان تاتاری ؛ زبانی است از گروه زبانهای ملتصق. رجوع به ایران باستان ص 11 شود.- مشک تاتاری ؛مشکی که از ملک تاتار آرند. مشک بسیار خوب :
برده رونق به تیزبازاری
تار زلفش ز مشک تاتاری.
نظامی.
چنانکه تا بقیامت کسی نشان ندهدبجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
رجوع به تتری شود.فرهنگ عمید
۱. از مردم تاتار.
۲. تهیه شده به وسیلۀ قوم تاتار.
۲. تهیه شده به وسیلۀ قوم تاتار.
دانشنامه عمومی
تاتاری (سرده). تاتاری (سرده) (نام علمی: Carduus) نام یک سرده از تیره کاسنیان است.
wiki: تاتاری (سرده)
کلمات دیگر: