کلمه جو
صفحه اصلی

مؤول

فرهنگ فارسی

( اسم ) تاویل کننده شرح دهنده : اما بعد چنین گوید مفسر این کتاب و موول ( ماول ) این خطاب ... جمع : موولین .
تاویل شده .

فرهنگ معین

(مُ ءَ وَّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) تأویل شده . ۲ - (ص . ) قابل تأویل .

لغت نامه دهخدا

مؤول. [ م ُ ئو ] ( ع مص ) مَوْل. ( ناظم الاطباء ). بامال شدن. ( منتهی الارب ، ماده م ول ). بسیارمال شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ).

مؤول. [ م ُ ءَوْ وِ ] ( ع ص ) بازگرداننده. ( منتهی الارب ). آنکه بازمی گرداند و بازمی خواند. ( ناظم الاطباء ). بازگرداننده کسی را به سوی او. ( آنندراج ). || آنکه بیان می کند سخن را. ( ناظم الاطباء ). بیان کننده آنچه کلام بدان باز می گردد. ( منتهی الارب ). بیان کننده. ( آنندراج ). || آنکه تأویل می کند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تأویل شود. || تفسیرکننده خواب.

مؤول. [ م ُ ءَوْ وَ ] ( ع ص ) تأویل شده. ( یادداشت مؤلف ).

موول. [ م ُ] ( ع مص ) مول. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مؤول شود.

موول . [ م ُ] (ع مص ) مول . (ناظم الاطباء). رجوع به مؤول شود.


فرهنگ عمید

قابلِ تٲویل، تفسیرشده.

پیشنهاد کاربران

لفظی است که دو معنا دارد و آن معنایی که احتمالش کمتر است را گویند

دلالت لفظ بر معنای مرجوح


کلمات دیگر: