صالحه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: صالحه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sālehe) (فارسی: صالحه) (انگلیسی: salehe)
معنی: مؤنث صالح، شایسته و درستکار، نیک، خوب، دارای اعتقاد و عمل درست دینی، ( مؤنث صالح ) ( زنِ صالح )، صالح
معنی: مؤنث صالح، شایسته و درستکار، نیک، خوب، دارای اعتقاد و عمل درست دینی، ( مؤنث صالح ) ( زنِ صالح )، صالح
(تلفظ: sālehe) (عربی) (مؤنث صالح) (زنِ صالح) . ← صالح .
فرهنگ فارسی
مونث صالح، زن نیک ونیکوکار، به معنی عمل نیک، حسنه
مونث صالح ۱ - زن نیکو کار جمع : صالحات . ۲ - عمل نیک حسنه .
بنت الملقن یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است
مونث صالح ۱ - زن نیکو کار جمع : صالحات . ۲ - عمل نیک حسنه .
بنت الملقن یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است
فرهنگ معین
(لِ حِ یا حَ ) [ ع . صالحة ] (اِفا. ) مؤنث صالح . ۱ - زن نیکوکار. ۲ - عمل نیک ، حسنه . ج . صالحات .
لغت نامه دهخدا
( صالحة ) صالحة. [ ل ِ ح َ ] ( ع ص ) تأنیث صالح. ج ، صالحات. رجوع به صالح... شود.
صالحة. [ ل ِ ح َ ] ( اِخ ) قریه ای است بر طریق مالقه در اندلس که بسیاری از بنی قسیعی از اعیان غرناطه در آن سکونت دارند. ( الحلل السندسیة ج 1 ص 295 ).
صالحة. [ ل ِ ح َ ] ( اِخ ) بنت الملقن. یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است. مولد او به سال 795 هَ. ق. است و به سال 876 درگذشت. خواهر وی خدیجة بنت الملقن نیز از محدثات معروف است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صالحة. [ ل ِ ح َ ] ( اِخ ) قریه ای است بر طریق مالقه در اندلس که بسیاری از بنی قسیعی از اعیان غرناطه در آن سکونت دارند. ( الحلل السندسیة ج 1 ص 295 ).
صالحة. [ ل ِ ح َ ] ( اِخ ) بنت الملقن. یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است. مولد او به سال 795 هَ. ق. است و به سال 876 درگذشت. خواهر وی خدیجة بنت الملقن نیز از محدثات معروف است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) بنت الملقن . یکی از زنان ماهر در حدیث و اخبار و دختر شیخ نورالدین ابوالحسن علی از احفاد ابن الملقن است . مولد او به سال 795 هَ . ق . است و به سال 876 درگذشت . خواهر وی خدیجة بنت الملقن نیز از محدثات معروف است . (قاموس الاعلام ترکی ).
صالحة. [ ل ِ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است بر طریق مالقه در اندلس که بسیاری از بنی قسیعی از اعیان غرناطه در آن سکونت دارند. (الحلل السندسیة ج 1 ص 295).
صالحة. [ ل ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث صالح . ج ، صالحات . رجوع به صالح ... شود.
فرهنگ عمید
۱. صالح (زن ).
۲. (صفت ) دارای صلاحیت: دادگاه صالحه.
۲. (صفت ) دارای صلاحیت: دادگاه صالحه.
پیشنهاد کاربران
خوب و درستکار
درستکار و پاک
زن نیکو؛
صالحه : دختر و زن نیکوکار . نیک ، خوب .
نیکوکار
کلمات دیگر: