کلمه جو
صفحه اصلی

فاخیده

لغت نامه دهخدا

فاخیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) واخیده. ( ناظم الاطباء ). برکنده. || حلاجی شده. || گردآورده. رجوع به فاخیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. ازهم جداشده.
۲. پنبۀ حلاجی شده.


کلمات دیگر: