کلمه جو
صفحه اصلی

راجح

مترادف و متضاد

dominating (صفت)
راجح

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنکه شعری از بحر رجز بخواند . ۲ - کسی که رجز خواند ارجوزه خوان .
ابن قتاده بن ادریس بن مطاعن از امرای مکه که آن شهر را از دست عمال مصر خارج کرد و تا هنگام وفات در آنجا حکومت کرد و در زمان حکمرانی او فتنه و آشوب بسیار رخ داد و با پادشاهان مصر و یمن پیوسته در حال کشمکش و جدال بود وفاتش در سال ۶۵۴ ه اتفاق افتاد .

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) غالب آمده ، چربیده .

لغت نامه دهخدا

راجح. [ ج ِ ] ( ع ص ) چربیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). افزون. غالب. فائق. بهتر. ( آنندراج ) ( غیاث ) : بمقدمات لایح و براهین واضح راجح است. ( سندبادنامه ص 14 ). || پله ترازو که از گرانی بوقت سنجیدن زیر ماند و مرجوح پله بالا. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از اقرب الموارد ). || زن بزرگ سرین. ( آنندراج ). امراءة راجح ؛ زن بزرگ سرین. ( منتهی الارب ).

راجح. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن قتادةبن ادریس بن مطاعن از امرای مکه که آن شهر را از دست عمال مصر خارج کرد و تا هنگام وفات در آنجا حکومت کرد و در زمان حکمرانی او فتنه و آشوب بسیار رخ داد و با پادشاهان مصر و یمن پیوسته در حال کشمکش و جدال بود. وفاتش در سال 654 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 314 ).

راجح . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن قتادةبن ادریس بن مطاعن از امرای مکه که آن شهر را از دست عمال مصر خارج کرد و تا هنگام وفات در آنجا حکومت کرد و در زمان حکمرانی او فتنه و آشوب بسیار رخ داد و با پادشاهان مصر و یمن پیوسته در حال کشمکش و جدال بود. وفاتش در سال 654 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 314).


راجح . [ ج ِ ] (ع ص ) چربیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). افزون . غالب . فائق . بهتر. (آنندراج ) (غیاث ) : بمقدمات لایح و براهین واضح راجح است . (سندبادنامه ص 14). || پله ٔ ترازو که از گرانی بوقت سنجیدن زیر ماند و مرجوح پله ٔ بالا. (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). || زن بزرگ سرین . (آنندراج ). امراءة راجح ؛ زن بزرگ سرین . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. برتر، بهتر.
۲. افزون، غالب.

پیشنهاد کاربران

واضح

اصطلاحی فقهی به معنای اطمینان بالا به اعتقاد خود که به مرتبۀ یقین نرسیده است، اما باعث آرامش و سکون نفس فرد می شود!


کلمات دیگر: