برابر پارسی : واخواستن
اعتراض کردن
برابر پارسی : واخواستن
فارسی به انگلیسی
to object, to take exception, to protest
object, protest, remonstrate
فارسی به عربی
احتجاج , انفجر , اهتمام , ماعدا , نعیق
( اعتراض کردن (به ) ) فند
( اعتراض کردن (به ) ) فند
احتجاج , انفجر , اهتمام , ماعدا , نعيق
مترادف و متضاد
اعتراض کردن، مخالفت کردن
اعتراض کردن، واخواست کردن
خرده گرفتن، اعتراض کردن
اعتراض کردن، قدقد کردن، غرولند کردن، جیغ ناگهانی زدن، صدای اردک دراوردن
اعتراض کردن، خرده گیری کردن، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن
اعتراض کردن، مستثنی کردن، مشمول نکردن
اعتراض کردن، التماس کردن، به شهادت طلبیدن
اعتراض کردن، منفجر شدن، غریدن، محترق شدن، رعد و برق زدن، با تهدید سخن گفتن، داد و بیداد راه انداختن
اعتراض کردن، رد کردن، تکذیب کردن، مورد اعتراض قرار دادن
فرهنگ فارسی
بمعنی عیب کسی کردن . و انگشت به چیز نهادن و گذاشتن . و انگشت به در چیزی کردن و حجت گرفتن و حرف در کار کسی کردن و ناخن زدن و ناخن یکدیگر زدن و ناخن بهم زدن از مترادفات آن باشد . انگشت بر چیزی نهادن و گذاشتن .
لغت نامه دهخدا
اعتراض کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عیب کسی کردن. و انگشت به چیزی نهادن و گذاشتن و انگشت به در چیزی کردن و حجت گرفتن و حرف در کار کسی کردن و ناخن زدن و ناخن یکدیگر زدن و ناخن بهم زدن از مترادفات آن باشد. ( آنندراج ). انگشت بر چیزی نهادن و گذاشتن. عیب گرفتن. حرف در کارکسی کردن. ناخن زدن. ناخن یکدیگر زدن. ناخن بهم زدن و نیز کنایه از فتنه و شورش انگیختن است. و از مترادفات آن است : رو گردانیدن. دامن کشیدن. سر پیچیدن. سر باززدن. برشکستن. سر بازکردن. سر کشیدن. سر وازدن از چیزی. شانه گردانی. شانه کردن. شانه خالی کردن. نیزاز بهانه کردن. طرح گرفتن بر. ( یادداشت مؤلف ) : اما میدانم که مر این پادشاهی را بدو نگذارندو بر رایهای من اعتراض کنند. ( تاریخ بیهقی ص 600 ).
چون بیاید به از تویی بسخن
گرچه به دانی اعتراض مکن.
مرا برندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند.
چون بیاید به از تویی بسخن
گرچه به دانی اعتراض مکن.
سعدی.
مدعی در این بیت بر قول من اعتراض کرد. ( گلستان ).مرا برندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند.
حافظ ( از ارمغان آصفی ).
|| واخواستن. ( واژه های نو فرهنگستان ایران ).واژه نامه بختیاریکا
دَر بریدِن؛ سر واز نهادن
پیشنهاد کاربران
جیک زدن
زبان به اعتراض گشودن
اعتراض کردن نسبت به . . . . . . . . . . . .
مورد اعتراض قرار دادن
کلمات دیگر: