نام پدر داود پیغمبر
ابو عبید سکونی گوید : کسیکه آهنگ کند از نباج به یمامه برود نخست از قریتین میگذرد سپس از آنجا به اشی میرود . و آن متعلق به عدی رباب است و بقولی اشی متعلق به احمال بلعدویه است .
اشی . [ اَ شی ی / اُ شی ی ] (ع اِ) سپیدی پیشانی اسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اشی . [ اَش ْی ْ ] (ع مص ) اشی کلام ؛ بربافتن سخن و بیاراستن آن بدروغ . (منتهی الارب ). اختلاق . || مضطر شدن به چیزی : اشی الیه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اشی . [ اُ ش َی ی ] (اِخ ) ابوعبید سکونی گوید: کسی که آهنگ کند از نباج به یمامه برود نخست از قریتین میگذرد سپس از آنجا به اُشَی ّ میرود، و آن متعلق به عدی رباب است ، و بقولی اشی متعلق به احمال بلعدویة است . (از معجم البلدان ).
(از معجم البلدان ).
اشی . [ اُ شی ی ] (ع اِ) سپیدی پیشانی اسب که غره نامندش . || سپیدی دست و پای اسب ، یقال : فرس حَسَن الاشی . (منتهی الارب ).
اشی .[ اُ شی ی ] (ع اِ) سپیدی ساق اسب . (ناظم الاطباء).
اشی . [ اَ ](اِخ ) کلمه ٔ اوستایی بمعنی فرشته ٔ توانگری و نماینده ٔ بخشایش ایزدی . (از فرهنگ ایران باستان ص 101 و 102 و 245). و رجوع به یشتهاج 2 ص 179 و 185 و فهرست لغات ج 1 همان کتاب شود.
فرشتۀ توانگری.