کلمه جو
صفحه اصلی

اسک

فرهنگ فارسی

( آسک ) نام شهری از نواحی اهواز
دهی از دهستان لاریجان شهرستان آمل استان دوم دو کیلومتری جنوب رینه . کوهستانی سردسیر و ۷٠٠ تن سکنه دارد . آب از چشمه سارها و رودخانه هراز . محصول غلات حبوب میوه لبنیات . شغل مردم گله داری کشاورزیست . چند باب دکان دارد . آب معدنی معروف اسک در این آبادی است .
نام یکرشته از انهار در کشور های انگلستان و اسکاتلند و ایرلاند .

لغت نامه دهخدا

اسک . [ اَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ ...) چشمه ٔ معدنی است در دماوند که آبهایش قلیائی و دارای بی کربنات و آهک و نمک منیزی و کلرور دوشو و کلرور دوپتاس (یک گرم و سه عشر در یک لیتر) و کربنات دوشو میباشد و موارد استعمال آن درسوءِهضم و امراض معدی ، بطنی ، رماتیسم و غیره است .


( آسک ) آسک. [ س َ ] ( اِخ ) نام شهری از نواحی اهواز نزدیک ارّجان [ ارغان ] بین ارّجان و رامهرمز، و میان آن و شیراز شصت فرسنگ است.
اسک. [ اِ / اَ ] ( اِ ) اسبی را گویند که در راهها بجهت قاصدان بسپارند. ( برهان ). || الاغ. یام. ( رشیدی ) ( سروری ) ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ). || قاصد. ( برهان ) ( سروری ) ( شرفنامه ٔمنیری ) ( مؤید الفضلاء ). || ( ص ) سبک پای.

اسک. [ اَ س َک ک ] ( ع ص ،اِ ) شترمرغ نر یا شترمرغ نر روان شکم. || گوش بریده. ( منتهی الارب ). || خردگوش. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). خردگوش از مردم و جز آن. || مرد کر. مؤنث : سَکّاء. ج ، سُک . ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || ( اِخ ) نام اسبی مردی از بنی عبداﷲبن عمروبن کلثوم را. ( منتهی الارب ).

اسک. [ اِ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ اسکة.

اسک. [ اَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 2000 گزی جنوب رینه. کوهستانی سردسیر. سکنه 700 تن. زبان فارسی مازندرانی. آب از چشمه سار و رودخانه هراز. محصول آن غلات ، حبوبات ، میوه جات ، لبنیات. شغل اهالی زراعت ، گله داری. دبستان ، زیارتگاه و چند باب دکان دارد. در این آبادی آب معدنی معروف به آب اسک یا اسکوچشمه وجود دارد که دارای مواد اسید کربنیک و بی کربنات دوسود بسیار است که در حین جریان در مجاورت هوا مستحجر میگردد و تولید قشر آهکی می کند و تبدیل بسنگ مرمر میشود. چون اکثریت آب چشمه های آبادی از همین نوع است علیهذا کوههای اطراف از سنگهای آهکی و مرمر و اکثر خانه ها روی سنگها بنا شده است. اطراف اسک شوره و زاج فراوان دیده میشود. استحمام در آبهای اسک برای معالجه رماتیسم و غالب امراض جلدی و سوءِهاضمه مفید است. چشمه آب فرنگی یا آب آهن در بالای آبادی اسک واقع و برای مبتلایان به کم خونی نوشیدن آن مفید و استحمام آن برای امراض جلدی نافع است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). قریه ای بشمال دماوند، در دامنه یکی از قله های دماوند و ساحل یمین رود هراز. آب و درخت وافر دارد و در نزدیکی آن آثار ایوان عالی وبرابر آن قبه ای مرتفع است بضخامت صد ذراع که گویند از بناهای قباد پدر انوشیروان است و آن مشتمل بر 1500 خانه است و در خارج آن قبور عده ای از صحابه و تابعین که در جنگهای ایران و عرب کشته شده اند، میباشد.

اسک. [ اَ ] ( اِخ ) قصبه ای در جنوب بارفروش و مغرب علی آباد.

اسک . [ اَ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، 5 هزارگزی جنوب قصبه ٔ امام . سکنه 40 تن . نام آبادی در آمار عسک نوشته شده . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13).


اسک . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ [ بخوزستان ] ببراکوه نهاده و بر سر آن کوه آتشیست که دائم همی درخشد شب و روز و حرب ... رقیان آنجا بوده است اندر قدیم . (حدود العالم ).


اسک . [ اَ ] (اِخ ) قصبه ای در جنوب بارفروش و مغرب علی آباد.


اسک . [ اَ س َک ک ] (ع ص ،اِ) شترمرغ نر یا شترمرغ نر روان شکم . || گوش بریده . (منتهی الارب ). || خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خردگوش از مردم و جز آن . || مرد کر. مؤنث : سَکّاء. ج ، سُک ّ. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || (اِخ ) نام اسبی مردی از بنی عبداﷲبن عمروبن کلثوم را. (منتهی الارب ).


اسک . [ اِ / اَ ] (اِ) اسبی را گویند که در راهها بجهت قاصدان بسپارند. (برهان ). || الاغ . یام . (رشیدی ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). || قاصد. (برهان ) (سروری ) (شرفنامه ٔمنیری ) (مؤید الفضلاء). || (ص ) سبک پای .


اسک . [ اِ س َ ] (ع اِ) ج ِ اسکة.


اسک . [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 2000 گزی جنوب رینه . کوهستانی سردسیر. سکنه 700 تن . زبان فارسی مازندرانی . آب از چشمه سار و رودخانه ٔ هراز. محصول آن غلات ، حبوبات ، میوه جات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری . دبستان ، زیارتگاه و چند باب دکان دارد. در این آبادی آب معدنی معروف به آب اسک یا اسکوچشمه وجود دارد که دارای مواد اسید کربنیک و بی کربنات دوسود بسیار است که در حین جریان در مجاورت هوا مستحجر میگردد و تولید قشر آهکی می کند و تبدیل بسنگ مرمر میشود. چون اکثریت آب چشمه های آبادی از همین نوع است علیهذا کوههای اطراف از سنگهای آهکی و مرمر و اکثر خانه ها روی سنگها بنا شده است . اطراف اسک شوره و زاج فراوان دیده میشود. استحمام در آبهای اسک برای معالجه ٔ رماتیسم و غالب امراض جلدی و سوءِهاضمه مفید است . چشمه ٔ آب فرنگی یا آب آهن در بالای آبادی اسک واقع و برای مبتلایان به کم خونی نوشیدن آن مفید و استحمام آن برای امراض جلدی نافع است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). قریه ای بشمال دماوند، در دامنه ٔ یکی از قله های دماوند و ساحل یمین رود هراز. آب و درخت وافر دارد و در نزدیکی آن آثار ایوان عالی وبرابر آن قبه ای مرتفع است بضخامت صد ذراع که گویند از بناهای قباد پدر انوشیروان است و آن مشتمل بر 1500 خانه است و در خارج آن قبور عده ای از صحابه و تابعین که در جنگهای ایران و عرب کشته شده اند، میباشد.


اسک . [ اِ ] (اِخ ) نام یک رشته از انهار در کشورهای انگلستان و اسکاتلند و ایرلاند.


اسک . [ اُ ] (اِخ ) یا اُپیک . یکی از اقوام بسیار قدیم ایتالیا. اینان در خطّه ٔ کامپانیا اقامت داشتند و زبانشان هم با زبان لاتن و هم با زبان اتروسک تفاوت داشته و نظر بتحقیقات زبان شناسان با زبان ایلیریا یعنی آرناؤدی باستانی مشابهت داشته و ازاین رو باید گفت که اینان از پلاسج از اقوام آریائی بوده و از راه آرناؤدستان به ایتالیا رفته اند، و قبل از لاتنها ادبیاتی در زبان خود بوجود آورده اند که بسیار مقبول و قابل بذله گوئی و لطیفه سرائی بوده است و زبان آنان مدتی دراز در لهجه ٔ عامیانه ٔ مردم ایتالیا و حتی رُم باقی ماند.


دانشنامه عمومی

آسک. آسک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آسک (املش)
غار آب آسک
چشمه آبگرم آسک
آسک (زابل)

قاصد


دانشنامه آزاد فارسی

آسک. آسَک
شهر قدیم در استان خوزستان، نزدیک ارجان و بین ارجان و رامهرمز. خرابه های آن در شمال غربی گرمسیرات و در دامنۀ کوه قرار دارد. اصطخری به آتشفشان کوچکی اشاره می کند که در نزدیکی آن قرار داشته است. در حوالی این شهر آثاری از عصر ساسانیان دیده می شود، ازجمله ویرانه های کاخی که به قباد، پدر انوشیروان، منصوب است.

گویش مازنی

/ask/ نام محلی کوهستانی در بالا لاریجان آمل در کنار جاده ی هزار که نام اصلی آن آب اسک است

نام محلی کوهستانی در بالا لاریجان آمل در کنار جاده ی هزار ...


واژه نامه بختیاریکا

( آسَک ) آسیاب دستی

پیشنهاد کاربران

به فتح س. آس کوچک، دست آس به گویش کازرونی ( ع. ش )

Ask آسک به زبانی بلوچی به معنی غزال است

اسک در زبان بلوچی به معنی غزال است

در زبان کردی آسک به معنی آهو است

در زبان کردی آسک به معنی آهو است و همچنین جاسک به معنی جای آهو می باشد.

وسیله ای سنگی میباشد که دو سنگ روی هم قرار میگیرد و یک چوب عمودی بر سنگ بالا وصل میشود بعنوان دسته سنگ زیرین ثابت است و سنگ بالایی بصورت گرگار میچرخد ونخود را از سوراخ ریز سنگ بالایی داخل میریزیم و نخود به صورت لپه یا نیم میشود به این دو سنگ آسک گفته میشود در منطقه داریون شیراز

در زبان بلوچی و کردی آسک بمعنی آهو میباشد . .


کلمات دیگر: