کلمه جو
صفحه اصلی

پنگ

فرهنگ فارسی

( اسم ) وجب وژه شبر .
کاسه مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند و در آب گذارند چون پر گردد یک پنگ شود

فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) خوشة خرما که خرماهای آن را گرفته باشند.

لغت نامه دهخدا

پنگ. [ پ َ ] ( اِ ) خوشه خرما. ( برهان قاطع ). خوشه خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشه موز. || چوب که ترکان اغاج گویند. ( برهان قاطع ). || وقت بامداد که به عربی صبح خوانند. || دریچه خانه. ( برهان قاطع ). || کفن. وُلف در فرهنگ شاهنامه بمعنی کفن یا نعش گمان کرده و آن را از لغت شاهنامه عبدالقادر و بعض نسخ شاهنامه از حکایت بردن بشوتن تابوت اسفندیار را نزد گشتاسب و از حکایت پادشاهی همای نقل کرده و در این دو حکایت در نسخی که در دسترس ما بود بجای پنگ کلمه تنگ هست و اغلب صفت تابوت است.

پنگ. [ پ َ ] ( اِ ) کاسه مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. ( فرهنگ رشیدی ). پنگان. || یک حصه از ده هزار حصه شبانه روز است چه شبانروز را بده هزار قسمت کرده اند و هر قسمتی را یک پنگ خوانند. ( برهان قاطع ). یک حصه ازده حصه شبانه روزی چه شبانروز را بده قسمت کرده اند و هر قسمتی را پنگی گویند. ( آنندراج ). || پنج. پنجال. گرفتن گوشت کسی با سر انگشتان. نشگون.

پنگ . [ پ َ ] (اِ) خوشه ٔ خرما. (برهان قاطع). خوشه ٔ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشه ٔ موز. || چوب که ترکان اغاج گویند. (برهان قاطع). || وقت بامداد که به عربی صبح خوانند. || دریچه ٔ خانه . (برهان قاطع). || کفن . وُلف در فرهنگ شاهنامه بمعنی کفن یا نعش گمان کرده و آن را از لغت شاهنامه ٔ عبدالقادر و بعض نسخ شاهنامه از حکایت بردن بشوتن تابوت اسفندیار را نزد گشتاسب و از حکایت پادشاهی همای نقل کرده و در این دو حکایت در نسخی که در دسترس ما بود بجای پنگ کلمه ٔ تنگ هست و اغلب صفت تابوت است .


پنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. (فرهنگ رشیدی ). پنگان . || یک حصه از ده هزار حصه ٔ شبانه روز است چه شبانروز را بده هزار قسمت کرده اند و هر قسمتی را یک پنگ خوانند. (برهان قاطع). یک حصه ازده حصه ٔ شبانه روزی چه شبانروز را بده قسمت کرده اند و هر قسمتی را پنگی گویند. (آنندراج ). || پنج . پنجال . گرفتن گوشت کسی با سر انگشتان . نشگون .


فرهنگ عمید

پنگان#NAME?


۱. خوشۀ خرما.
۲. خوشۀ خرما که خرماهای آن را کنده یا خورده باشند، لنج.
= پنگان

۱. خوشۀ خرما.
۲. خوشۀ خرما که خرماهای آن را کنده یا خورده باشند؛ لنج.


دانشنامه عمومی

پنگ (رودبار جنوب)، روستایی از توابع بخش جازموریان شهرستان رودبار جنوب در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان جازموریان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۷۴۳ نفر (۵۳۳خانوار) بوده است.

واژه نامه بختیاریکا

پنجه؛ قطعه؛ تکه
( پِنگ ) چنگ؛ چنگال

پیشنهاد کاربران

peng ( پِنگ ) 1ـ حس و حال. وضع مزاجی. موود. سر پنگ بودن= حس و حال داشتن ـ رغبت داشتن. 2ـ در گویش بروجردی، به معنای جمع است. آب در آن جا پنگ زد= جمع شد

این واژه در منطقه بم و نرماشیر به سد های کوچکی گفته میشود که جلوی اب جاری شده برای ابیاری مزارع و باغات با گل و خاک بوجود میاورند که برای هدایت اب به باغ خود انها را میبندند

خوشه بزرگ خرما

نوک برجسته

پُنگ به چم شکوفه درختان بادام و انگور را پیش از باز شدن گویند

باقیمانده خوشه خرما بر روی تنه درخت نخل در زبان ملکی گالی بشکرد

پَنگ :خوشه ی خرما . خوشه به میوه نخل خرما متصل است و نباید با شاخه یا گُرز نخل اشتباه گرفت.
پِنگ :حس و حال ، مودد، سرکیف بودن یا نبودن . در آهنگ مو میرم از بوشهر ( اجرای عرفان رسولی ) یک قسمتش از پِنگ خیام می گوید :بوام ری پنگ خیام نی =پدرم رو مودد یا حس و حال خیام ( خوانی ) نیست . با تشکر بویژه از خانم زینب که اولین ترجمه صحیح از تلفظ های پنگ ارائه داده اند .

آب ها و خوشه ها


کلمات دیگر: