کلمه جو
صفحه اصلی

پشنگه

فرهنگ معین

(پَ شَ گِ ) (اِ. ) قطره ، چکه .

دانشنامه عمومی

پاشیدن آب به طور مثال وقتی ماشینی در آب رد شود و قطرات آب را به ما بپاشد می گوییم پشنگه شدیم


پاشیدن مایعات به اطراف، ترشح با فشار ،مثل زمانی که سنگ در آب می افتد


واژه نامه بختیاریکا

قطرات ریز حاصل از برخورد قطرات باران با سطح زمین

پیشنهاد کاربران

ترشح آب

پشنگه :پااشید، پاشیدن ،


کلمات دیگر: