مترادف اصالت : آزادگی، پاک نژادی، ریشه داری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت
برابر پارسی : نیک نژادی، تبارمندی، نژادگی، به نژادی
genuineness, noble birth
authenticity, genuineness, nobility, originality
آزادگی، پاکنژادی، ریشهداری، نجابت، نژاده، وارستگی
صحت
۱. آزادگی، پاکنژادی، ریشهداری، نجابت، نژاده، وارستگی
۲. صحت
اصالت . [ اَ ل َ ] (ع مص ) نجابت و شرافت . (فرهنگ نظام ). اصیل بودن . (اقرب الموارد). اصلی شدن . (از تاج المصادر) (آنندراج ). نجابت : و کریمتر قریش از روی اصالت نسب . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). || ثبات . (اقرب الموارد).
- اصالت رأی ؛ جید و نیکو بودن آن . (اقرب الموارد): پدر ما هرچند مارا ولیعهد کرده بوده ... در این آخرها.... سستی بر اصالت رائی بدان بزرگی ... دست یافت ... ما را به ری ماند. (تاریخ بیهقی ص 73). و رجوع به اصالة شود.
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) گوهرگی.
نژادگی، تبارمندی، نیک نژاد