مترادف افعی : اژدر، اژدها، ثعبان، مار
برابر پارسی : اژدها، اژدر
viper
مار , داراي حرکت مارپيچي بودن , مارپيچي بودن , مارپيچ رفتن , افعي , تيره مار , تيرمار , ادم خاءن و بدنهاد , شرير
اژدر، اژدها، ثعبان، مار
شهید (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
پروین خاتون (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
فردوسی (؟).
ناصرخسرو.
ازرقی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
انوری .
کمال خجندی (از شرفنامه ٔ منیری ).
سیف اسفرنگی .
سلمان (از شرفنامه ).
حافظ.
شرف الدین پنجدهی .
سلیم .
افعی . [ اَ عا / اَ ] (از ع ، اِ) قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات ).نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج ). مار بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ماری است که زهرش فوراً خواهد کشت و در عربی آنرا فحیح گویند. (قاموس کتاب مقدس ). نام ماری است که بیقصد بکشد و چون نظر وی بر زمرد افتد دیده ٔ او بطرقد. (شرفنامه ٔ منیری ). مار ماده . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). ج ، اَفاعی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مار گرزه . (دستور). تیرمار. مار گرزه . مهین مار. مار قتال . ماری ماده و خبیث . حنش . ازده و در تداول فارسی زبانان افعی است بکسر عین . (یادداشت مؤلف ).نوعی است از مار که طبیعت آن گرم و خشک و مجفف است .مقدار شرب آن سه مثقال و چون گوشت آنرا بپزند و بخورند فضولات بدن بپوست روی آورد و چشم تیزبین شود و حواس و جوانی حفظ کند و معده را تقویت کند و برای درد عصب و خنازیر و جذام نافع باشد. (از بحر الجواهر).
- امثال :
العصا من العصیة والافعی بنت الحیة ؛ والعرب ترید ان الامرالکبیر محدث عن الامر الصغیر. (البیان والتبیین ج 3 ص 28). و رجوع به افعی [ اَ ] شود.
|| بویهای خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) پشته ایست مر بنی کلاب را. (منتهی الارب ).
تکیه ای: afɂi
طاری: ahfi / avi
طامه ای: afi
طرقی: afi
کشه ای: âfi
نطنزی: afɂi