کلمه جو
صفحه اصلی

محافظه

فارسی به انگلیسی

conservativeness, sense of carefulness and modesty, sense of modesty and discretion

protection


sense of modesty and discretion


guardianship, custody, keeping, safeguarding


عربی به فارسی

استان , ايالت , ولا يت


لغت نامه دهخدا

محافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.


محافظه. [ م ُ ف َ ظَ ] ( ع مص ) محافظت. محافظة. رجوع به محافظت و محافظه شود.


کلمات دیگر: