کلمه جو
صفحه اصلی

محارد

فرهنگ فارسی

ماده شتر کم شیر

لغت نامه دهخدا

محارد. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ محرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به محرد شود. || لفچهای شتر. ( منتهی الارب ). لبهای مردم و شتر و اسب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به محرد شود.

محارد. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) محاردة. ماده شتر کم شیر و یا ماده شتر که شیر آن بند شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

محارد. [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ محرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرد شود. || لفچهای شتر. (منتهی الارب ). لبهای مردم و شتر و اسب . (ناظم الاطباء). رجوع به محرد شود.


محارد. [ م ُ رِ ] (ع ص ) محاردة. ماده شتر کم شیر و یا ماده شتر که شیر آن بند شده باشد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: