کلمه جو
صفحه اصلی

مح

عربی به فارسی

زرده تخم مرغ , محتويات نطفه


فرهنگ فارسی

کهنه گردیده

لغت نامه دهخدا

مح. [ م َ ] ( اِ ) رمز و نشانه است کلمه محال را؛ و هو مح ، و هو محال. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مح. [ م َح ح ] ( ع ص ) جامه کهنه. ( از لسان العرب ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ).

مح. [ م ُح ح ] ( ع اِ ) بی آمیغ از هر چیزی. ( منتهی الارب ). خالص هر شی ٔ. ( از لسان العرب ). || زرده تخم مرغ. ( منتهی الارب ). محة. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). زرده خایه. ( دهار ) ( تذکره انطاکی ص 299 ). || هر چه که در میان بیضه باشد. ( منتهی الارب ).

مح. [ م َح ح ] ( ع مص ) محح. ( منتهی الارب ). محوح. ( منتهی الارب ).کهنه گردیدن جامه. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ).

مح . [ م َ ] (اِ) رمز و نشانه است کلمه ٔ محال را؛ و هو مح ، و هو محال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مح . [ م َح ح ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه . (از لسان العرب ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).


مح . [ م َح ح ] (ع مص ) محح . (منتهی الارب ). محوح . (منتهی الارب ).کهنه گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ).


مح . [ م ُح ح ] (ع اِ) بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص هر شی ٔ. (از لسان العرب ). || زرده ٔ تخم مرغ . (منتهی الارب ). محة. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). زرده ٔ خایه . (دهار) (تذکره ٔ انطاکی ص 299). || هر چه که در میان بیضه باشد. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: