کلمه جو
صفحه اصلی

محاد

فرهنگ اسم ها

یکتا


فرهنگ فارسی

مزاحم

لغت نامه دهخدا

محاد. [ م ُ حادد ] ( ع ص ) مزاحم. || مانع. || مخالف. || پیوسته و متصل. || پهلوی هم و هم حد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به محادة شود.


کلمات دیگر: