کلمه جو
صفحه اصلی

مستدبر

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه پایان کار را نگرد٠

لغت نامه دهخدا

مستدبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استدبار. ضد مستقبل. ( آنندراج ). پشت کرده. پشت کننده. || آنکه آخر کار را می نگرد. ( ناظم الاطباء ). عاقبت اندیش. ( اقرب الموارد ). آنکه پایان کار را نگرد. رجوع به استدبار شود. || در اصطلاح فقهی ، کسی که به جهت مخالف قبله متوجه است. || پسندکننده. ( ناظم الاطباء ). ترجیح دهنده. ( اقرب الموارد ).

مستدبر. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدبار. رجوع به استدبار شود.

مستدبر. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدبار. رجوع به استدبار شود.


مستدبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استدبار. ضد مستقبل . (آنندراج ). پشت کرده . پشت کننده . || آنکه آخر کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). عاقبت اندیش . (اقرب الموارد). آنکه پایان کار را نگرد. رجوع به استدبار شود. || در اصطلاح فقهی ، کسی که به جهت مخالف قبله متوجه است . || پسندکننده . (ناظم الاطباء). ترجیح دهنده . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

روی گرداننده، پشت کننده.


کلمات دیگر: