کلمه جو
صفحه اصلی

شنتره

فرهنگ فارسی

شهریست در پرتغال واقع در مغرب لشبونه ( لیسبون ) . سیب آن شهرت دارد و در آن قلعه ای از دوره اسلامی بجا مانده است .
پاره کردن جامه را بر خود

لغت نامه دهخدا

شنترة. [ ش َ ت َ رَ ] (ع مص ) پاره کردن جامه را بر خود: شنتر ثوبه شنترةً. (منتهی الارب ). پاره کردن جامه را بر خود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شنترة. [ ش ُ ت ُ رَ ] (ع اِ)و یفتح علی الضعف [ ش َ ت َ رَ ] . انگشت . ج ، شَناتِر. || مابین دو انگشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فضای مابین دو انگشت . (ناظم الاطباء). || انگشت زیادی و ذوالشناتر (شش انگشتی ) لقب یکی از ملوک حِمْیَر به همین سبب بوده است . (از اقرب الموارد). || گوشواره . (ناظم الاطباء).


( شنترة ) شنترة. [ ش ُ ت ُ رَ ] ( ع اِ )و یفتح علی الضعف [ ش َ ت َ رَ ]. انگشت. ج ، شَناتِر. || مابین دو انگشت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فضای مابین دو انگشت. ( ناظم الاطباء ). || انگشت زیادی و ذوالشناتر ( شش انگشتی ) لقب یکی از ملوک حِمْیَر به همین سبب بوده است. ( از اقرب الموارد ). || گوشواره. ( ناظم الاطباء ).

شنترة. [ ش َ ت َ رَ ] ( ع مص ) پاره کردن جامه را بر خود: شنتر ثوبه شنترةً. ( منتهی الارب ). پاره کردن جامه را بر خود. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

درزبان ترکیه آذری به آدم یازن چاق یا پرگوشت گفته میشود . زن تنبل و کم حرکت


کلمات دیگر: