بمجاز بمعنی ذره ای . جزیی
سر مو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سرمو. [ س َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمجاز بمعنی ذره ای. جزیی :
سال جهان گرچه بسی درگذشت
از سر مویش سرمو کم نگشت.
سرمویی از راستی نگذریم.
سال جهان گرچه بسی درگذشت
از سر مویش سرمو کم نگشت.
نظامی.
گروهی ضعیفان دین پروریم سرمویی از راستی نگذریم.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
سر مو: اندک، قلیل.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۷ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۷ ) .
کلمات دیگر: