( شناخته آمدن ) معرفت حاصل گشتن شناخته شدن
شناخته امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( شناخته آمدن ) شناخته آمدن. [ ش ِ ت َ / ت ِم َ دَ ] ( مص مرکب ) معرفت حاصل گشتن. شناخته شدن : این چند نکت از مقامات میر مسعود.... اینجا نبشتم تا شناخته آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183 ).
پیشنهاد کاربران
شناخته آید:
بشناسند و بدانند، فعل مضارع مجهول به جای امر غایب یعنی جمله: همانا همگی این مطلب را بدانند و دریابند.
"که ما را از وی عزیزتر کس نیست تا این جمله شناخته آید"
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۶. )
بشناسند و بدانند، فعل مضارع مجهول به جای امر غایب یعنی جمله: همانا همگی این مطلب را بدانند و دریابند.
"که ما را از وی عزیزتر کس نیست تا این جمله شناخته آید"
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۶. )
کلمات دیگر: