کلمه جو
صفحه اصلی

عنان گیر

فرهنگ فارسی

آنکه عنان کسی را بگیرد و کنایه از باز دارنده از رفتن هم باشد

لغت نامه دهخدا

عنان گیر. [ ع ِ ] ( نف مرکب ) آنکه عنان کسی را بگیرد. کنایه از بازدارنده از رفتن هم باشد. ( از آنندراج ). که عنان اسب به دست گیرد. که دوال دهانه اسب به دست گیرد. آنکه دست در عنان اسب کسی زند بقصد فرودآوردن یا داد خواستن :
چون شد آن روز غم عنانگیرش
رغبت آمد بسوی نخجیرش.
نظامی.
تظلم کنان سوی راه آمدند
عنان گیر انصاف شاه آمدند.
نظامی.
جان عنان گیر سواریست که تا درنگری
از در دیده درون آید و تا دل برود.
وحشی ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

زمامدار


کلمات دیگر: