کلمه جو
صفحه اصلی

امحاق

فرهنگ فارسی

از گرمی سوخته شدن چیزی

لغت نامه دهخدا

امحاق . [ اِ ] (ع مص ) ربودن برکت چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برکت ببردن . (تاج المصادر بیهقی ). کاستن . || نیست شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || داخل شدن ماه در محاق . (از اقرب الموارد).


امحاق. [ اِ ] ( ع مص ) ربودن برکت چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). برکت ببردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کاستن. || نیست شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || داخل شدن ماه در محاق. ( از اقرب الموارد ).

امحاق. [ اِم ْ م ِ ] ( ع مص ) از گرمی سوخته شدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پاک شدن. ( ناظم الاطباء ). از بین رفتن. ( از اقرب الموارد ). || کاهیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

امحاق . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) از گرمی سوخته شدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پاک شدن . (ناظم الاطباء). از بین رفتن . (از اقرب الموارد). || کاهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: