کلمه جو
صفحه اصلی

مورک

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا .

لغت نامه دهخدا

مورک . [ رِ ] (ع ص ) آنکه وی را حقی نباشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فلان مورک فی هذه الابل ؛ فلان را حقی در این شتران نیست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


مورک . [ رَ ] (اِ مصغر) مور خرد. مورچه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مور و مورچه شود.


مؤرک. [ م ُءْ رِ ] ( ع ص )نازل شونده در اراک. ( از منتهی الارب ). آنکه فرود می آید در زمین اراک ناک برای چرانیدن شتر. ج ، مؤرکون ؛ یقال : قوم مؤرکون. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مؤرک. [ م ُ ءَرْ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تأریک. پوشاننده و آراینده به اریکه. آنکه حجله عروس را به اریکه و تحف زینت می دهد. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مورک. [ م َ رِ ]( ع اِ ) آن جای از پالان که سوار پای خود را در آن می گذارد. ( ناظم الاطباء ). جای پای داشتن راکب از پالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مورکة. رجوع به مورکة شود. || آن جای از پالان که سوار چون از سواری مانده و خسته شود پای خود را تا کرده در آنجا می گذارد. ( ناظم الاطباء ). میرکة. ( منتهی الارب ). || ( ص ) نعل مورک ؛ نعل بیرون یعنی نعل موزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مورکة شود.

مورک. [ م ُ وَرْ رَ ] ( ع ص ) بیگناه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). یقال : انه لمورک فی الامر؛ ای لیس له ذنب. ( منتهی الارب ).

مورک. [ رِ ] ( ع ص ) آنکه وی را حقی نباشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فلان مورک فی هذه الابل ؛ فلان را حقی در این شتران نیست. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مورک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) مور خرد. مورچه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مور و مورچه شود.

مورک. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا واقع در 47 هزارگزی جنوب سمیرم با 250 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

مورک . [ م َ رِ ](ع اِ) آن جای از پالان که سوار پای خود را در آن می گذارد. (ناظم الاطباء). جای پای داشتن راکب از پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مورکة. رجوع به مورکة شود. || آن جای از پالان که سوار چون از سواری مانده و خسته شود پای خود را تا کرده در آنجا می گذارد. (ناظم الاطباء). میرکة. (منتهی الارب ). || (ص ) نعل مورک ؛ نعل بیرون یعنی نعل موزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مورکة شود.


مورک . [ م ُ وَرْ رَ ] (ع ص ) بیگناه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یقال : انه لمورک فی الامر؛ ای لیس له ذنب . (منتهی الارب ).


مورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا واقع در 47 هزارگزی جنوب سمیرم با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


دانشنامه عمومی

مورک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
مورک (تفت)
مورک (سمیرم)


کلمات دیگر: