کلمه جو
صفحه اصلی

صقره

فرهنگ فارسی

آب باقیمانده در حوض که شاشیده باشند در آن سگان و روباهان

لغت نامه دهخدا

( صقرة ) صقرة. [ ص َ رَ ] ( ع اِمص ) سخت نرم تابش آفتاب. ( منتهی الارب ). تبش آفتاب و سختی آن. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) گرمای آفتاب در کسی اثر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

صقرة. [ ص َ ق َ رَ ] ( ع اِ ) آب باقی مانده در حوض که شاشیده باشند در آن سگان و روباهان. ( منتهی الارب ).

صقرة. [ ص َ ق ِ رَ ] ( ع ص )امراءة صقرة؛ زن تیزفهم سخت بینائی. ( منتهی الارب ).

صقرة. [ ص َ رَ ] (ع اِمص ) سخت نرم تابش آفتاب . (منتهی الارب ). تبش آفتاب و سختی آن . (مهذب الاسماء). || (مص ) گرمای آفتاب در کسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


صقرة. [ ص َ ق َ رَ ] (ع اِ) آب باقی مانده در حوض که شاشیده باشند در آن سگان و روباهان . (منتهی الارب ).


صقرة. [ ص َ ق ِ رَ ] (ع ص )امراءة صقرة؛ زن تیزفهم سخت بینائی . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: