کلمه جو
صفحه اصلی

عهده داری

فارسی به انگلیسی

charge, responsibility, incumbency

مترادف و متضاد

charge (اسم)
حمله، مسئولیت، اتهام، بار، تصدی، وزن، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، مطالبه هزینه، عهده داری

incumbency (اسم)
وظیفه، تصدی، عهده داری، وجوب، لزوم

فرهنگ فارسی

به عهده داشتن تعهد .

لغت نامه دهخدا

عهده داری. [ ع ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) به عهده داشتن و تعهد. ( فرهنگ فارسی معین ). تقبل.پذیرفتاری. تاوان داری. || ضمان. ضمانت.


کلمات دیگر: