نقب زن
فارسی به انگلیسی
burrowing, [n.] burrower, house - breaker
مترادف و متضاد
نقب زن، سرباز کلنگ دار و نقب زن
حفار، کاونده، نقب زن، درخور نقب زنی
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه نقب ایجاد کند نقاب نقب افکن .
لغت نامه دهخدا
نقب زن. [ ن َ زَ ] ( نف مرکب ) دزد خانه. ( ناظم الاطباء ). که با نقب زدن به جائی داخل شود :
دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر
آری بهرزه قامت او خم نیامده ست.
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی.
درگذاری درآئی از دیوار.
دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر
آری بهرزه قامت او خم نیامده ست.
خاقانی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهندنقب زن گنج روان را نظرم بایستی.
خاقانی.
تا تو ای نقب زن درین پرگاردرگذاری درآئی از دیوار.
نظامی.
فخر کندنقب زن از کاوکاو.امیرخسرو ( آنندراج ).
|| معدن چی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نقب زدن شود.کلمات دیگر: