زایل شدن
فارسی به انگلیسی
to disappear, to be forgotten, to lapse
evanesce, fade, vanish
فرهنگ فارسی
بر طرف شدن دور شدنبه سر آمدنفانی شدن
لغت نامه دهخدا
زایل شدن. [ ی ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) زائل شدن. برطرف شدن. دورشدن : سلو؛ زائل شدن اندوه عشق. ( تاج المصادر ) ( دهار ) : پس در این باب نامه توان نبشت چنانکه بدگمانی آلتونتاش زایل شود. ( تاریخ بیهقی ). چون از خلیفه این بشنودم عقل از من زایل شد. ( تاریخ بیهقی ).
چون علت زایل شد و بگشاد زبانم
مانند معصفر شد رخسار مزعفر.
جز به رای وزیر و تیغ امیر.
زایل شدن عارضه و صحت بیمار.
از جبینم چون شود داغ فنا زایل نشد.
بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود نعمت ناسپاس.
نور این خورشید اگر زایل شود
نورآن خورشید جاویدان بود.
عمرم زوال یافت کمالی نیافته.
چون علت زایل شد و بگشاد زبانم
مانند معصفر شد رخسار مزعفر.
ناصرخسرو.
خلل از ملک چون شود زایل جز به رای وزیر و تیغ امیر.
ناصرخسرو.
دارو سبب درد شد اینجا چه امید است زایل شدن عارضه و صحت بیمار.
( از کلیله و دمنه ).
گرچه بیدل رنگ آتش خانه ، از ما ریختنداز جبینم چون شود داغ فنا زایل نشد.
میرزا بیدل ( از آنندراج ).
|| بسرآمدن. بپایان رسیدن : و این وقت سال سی ویکم بود از هجرت ، ملک پارسیان زایل شد و اسلام قوت گرفت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 112 ).بزرگی از او دان و منت شناس
که زایل شود نعمت ناسپاس.
سعدی ( بوستان ).
|| فانی شدن. ( ناظم الاطباء ) :نور این خورشید اگر زایل شود
نورآن خورشید جاویدان بود.
عطار.
زایل شود هرآنچه بکلی کمال یافت عمرم زوال یافت کمالی نیافته.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
از بین رفتن_برطرف شدن
نابود شدن
سلام علیکم - دورشدن از آنچه که با آن نزدیک بود.
زایل، دور شونده از چیزی که از آن چیز ، دور و جدا نبود
نابود شدن. برطرف شدن
کلمات دیگر: