کلمه جو
صفحه اصلی

سوزیان

فارسی به انگلیسی

profit and loss


فرهنگ فارسی

سودوزیان، نفع وضرر، مال وسرمایه، رازوسر
۱ - نفع و سود سود و زیان : و نماز دیگر این قوم نزدیک امیر محمد رسیدند ... و حدیث سوزیان فراموش کرد . ۲ - نفع منفعت . ۳ - نیک و بد . ۴ - مال سرمایه. ۵ - راز سر ما فی الضمیر . ۶ - نام و ننگ . ۷ - نام ۸ - سوغات ارمغان . ۹ - ( صفت ) غمخوار مهربان .
عیلام

فرهنگ معین

۱ - (اِمر. )نفع و ضرر.۲ - مال و سرمایه . ۳ - نیک و بد. ۴ - راز. ۵ - نام وننگ . ۶ - سوغات . ۷ - (ص مر. ) مهربان ، غمخوار.

لغت نامه دهخدا

سوزیان. ( اِ مرکب ) نفع. سود. فایده که در مقابل زیان است. ( برهان ). سرمایه باشد و اصل آن سود و زیان بوده. ( آنندراج ). نفع. سود. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) :
در ثنا نقصان عیبی و کمال آفرین
در سخا سود امیدی و زیان سوزیان.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 337 ).
ز دنیا زیانت بدین سود گردد
اگر خوار گیری به تن سوزیان را.
ناصرخسرو.
نه محکم بود مرکز دوستی
چو پرکار باشد بر او سوزیان.
مسعودسعد.
قلم دو زبان است و کاغذ دو روی
نباشند محرم در این سوزیان.
کمال الدین اسماعیل.
لؤلؤ ز کس دریغ ندارد دو چشم من
همچون دو دست صدر اجل سوزیان خویش.
ادیب صابر.
هرچند سوزیان بزیان است گرم و خشک
خط بر خط مزور این سوزیان کشد.
خاقانی.
کافرم دان گر مدیح چون تویی
بر امید سوزیان خواهم گزید.
خاقانی.
|| زر. مال. سرمایه. آنچه باشد از نقد و جنس. ( برهان ). سرمایه. ( غیاث ) ( فرهنگ رشیدی ). مال. زر. سرمایه. ( جهانگیری ) :
همی تا بهر جای در هر دلی
گرامی و شیرین بود سوزیان.
فرخی.
اگر بطرفی خدمتی باشد و مرا فرموده آید جان و تن و سوزیان و مردم دریغ ندارم. ( تاریخ بیهقی ). و اگر عفو ارزانی ندارد حصیری را مالش فرماید، چنانکه ضرر آن بسوزیان و به تن وی رسد. ( تاریخ بیهقی ).
همه دام جهان بوده ست بر تو
تن و اسباب و عمر و سوزیانت.
ناصرخسرو.
به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار ارزان.
مسعودسعد.
آنرا که سوزیان بزیان آورد فلک
چون زو بخورد سود شمارد همه زیان.
جوهری.
گرچه عیسی وار از این جا یار سوزن برده ام
گنج قارون بین کز آنجا سوزیان آورده ام.
خاقانی.
چون عیسی فارغم که با خود
جز سوزن سوزیان ندیدم.
خاقانی.
|| چیزی پنهان که مخزون خاطر باشد و آنرا به عربی ما فی الضمیرگویند. ( برهان ). ما فی الضمیر. ( فرهنگ رشیدی ). || ارمغان. سوغات. راه آورد. ( برهان ). ارمغان. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ). تحفه. ( غیاث اللغات ). || مهربان. غمخوار. ( برهان ). غمخوار. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( غیاث ). || پنهان. آشکار. ( برهان ). || سخن و راز نهانی. ( برهان ).راز. ( فرهنگ رشیدی ).

سوزیان . (اِخ ) عیلام . رجوع به عیلام شود.


فرهنگ عمید

۱. نفع و ضرر.
۲. مال و سرمایه.
۳. [مجاز] راز، سر: قلم دو زبان است و کاغذ دو روی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمال الدین اسماعیل: ۳۵۴ ).

پیشنهاد کاربران

سلام. . . این نام سوزیان کردی هست . . . هنوزم خیلی ها میگن سوزیان. . . ضمنا کرد وفارس نداریم همه این لحجه ها وزبان ها ایرانی هستن. . اینکه کردها بیشترین کلماتشون ایران قبل اسلام هست اختلاف کوچکی بین فارسی داره وگرنه ایران ریشه زبانیشون یکی بوده با لحجه های زیاد

سوزیانا نام قدیمی شهر اهواز است
این شهر لر بختیاری و عرب نشین است
معنی سوز به لری بختیاری ::سوزان

سوز::هوز، خور. اوک
سوزستان::سرزمین سوزان و گرم
خوزستان:هوزستان
اوکسین::اهواز

نام اولیه شهر خرمشهر ::پیان
با ورود اعراب به خوزستان نام
آن به بیان و معمره تغییر کرد

پیان در زبان لری بختیاری ::شهر مردها

نام قدیم شهر شادگان ::دورک
و بعد به دورق و فلاحیه تغییر کرد

ایل دور کی بختیاری



کلمات دیگر: