نیکوکار. ( ص مرکب ) منعم. خیرخواه. ( ناظم الاطباء ) خیر. بارّ. بَرّ. محسن. صالح. کریم. مفضل. ( یادداشت مؤلف ). مقابل بدکار :
میر نیکوکار و میر حق شناس
مهربانتر میر و فرختر مهی.
منوچهری ( دیوان ص 111 ).
خدا عوض می دهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. ( تاریخ بیهقی ص 310 ). حجت خدا بود پیش او تا او بترساند ستمکاران را و بشارت دهد نیکوکاران را. ( تاریخ بیهقی ص 308 ). هیچکس از بنی اسراییل مجاهد و غازی نبود مگر یوشع و سخت نیکوکار بود. ( قصص الانبیاء ص 129 ). خدا کار نیکوکاران را ضایع نخواهد گذاشت. ( قصص الانبیاء ص 84 ). روی چون روز نیکوکاران و زلف چون شب گناهکاران. ( سندبادنامه ص 212 ).
تو نیکوکار باش و بد میندیش
بدی کردند و نیکی با تن خویش.
سعدی.