کلمه جو
صفحه اصلی

نیکوکاری


مترادف نیکوکاری : احسان، بخشش، کرم، نکوکرداری، نیک کنشی

متضاد نیکوکاری : بدکرداری

فارسی به انگلیسی

benefaction, beneficence, charity, philanthropy


benefaction, beneficence, charity, philanthropy, charitable acts

beneficence, charitable acts


فارسی به عربی

صدقة

مترادف و متضاد

احسان، بخشش، کرم، نکوکرداری، نیک‌کنشی ≠ بدکرداری


charity (اسم)
صدقه، خیرات، خوش قلبی، دستگیری، نیکوکاری

beneficence (اسم)
بخشش، نیکی، احسان، لطف، نیکوکاری

لغت نامه دهخدا

نیکوکاری. ( حامص مرکب ) لطف. کرم. احسان. برّ.( السامی ). خوبی. مبرت. ( یادداشت مؤلف ). خیر. کار خیر کردن. دستگیری : هرکه اخبار گذشتگان را بخواند... بتواند دانست که نیکوکاری چیست... و چیست که از مردم یادگار ماند. ( تاریخ بیهقی ). تا بدان حد که سلاطین روزگار را در نیکوکاری بدو تشبیه کنند. ( کلیله و دمنه ). علم به کردار نیک جمال گیرد که میوه درخت دانش نیکوکاری و کم آزاری است. ( کلیله و دمنه ).

پیشنهاد کاربران

کار نیک انجام کار خوب

احسان

از خود گذشتگی

نیکو کاری :کار احسان کردن

good - doing


کلمات دیگر: