کلمه جو
صفحه اصلی

اماده شدن

فارسی به انگلیسی

prepare, ripen, to get ready

فارسی به عربی

استعد

مترادف و متضاد

rig (فعل)
مسلح کردن، مجهز کردن، گول زدن، اماده شدن، باد گلو بادبان اراستن، با خدعه و فریب درست کردن

prepare (فعل)
مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن

فرهنگ فارسی

( آماده شدن ) ( مصدر ) حاضر شدن مهیاگردیدن بسیجیدن .

لغت نامه دهخدا

( آماده شدن ) آماده شدن. [ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بساختن. بسغدن. سغدن. آسغدن. بسیجیدن. سیجیدن. ساختن. شکردن. آراستن. حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن. استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان ، ساخته و پرداخته شدن.

واژه نامه بختیاریکا

( آماده شدن ) مِن گرد و فرد بیدِن

پیشنهاد کاربران

تیار شدن

gird ( up ) ( one's ) loins


کلمات دیگر: