کلمه جو
صفحه اصلی

نقش الحجر

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نقش بستن برسنگ ۲- چنان ثبت شدن بر چیزی که گویی برسنگ آن را کنده باشند : و نقشی که خرس بر آن موم می نهاد می پنداشت که مگر بر حاشیه خاطر آن ماقه صالح نقش الحجر خواهد شد........

پیشنهاد کاربران

نقش الحجر : نقش بر سنگ .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص482 ) .


کلمات دیگر: