کلمه جو
صفحه اصلی

سکونت


مترادف سکونت : اسکان، اقامت، توطن، سکنا ، تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت

متضاد سکونت : کوچ

برابر پارسی : جای گرفتن، خانه گرفتن

فارسی به انگلیسی

occupancy, residence, habitation

residence, habitation


occupancy, residence


فارسی به عربی

سکن , شغل

مترادف و متضاد

dwelling (اسم)
منزل، مسکن، سکنی، مقام، سکونت، مکان

habitation (اسم)
منزل، مسکن، سکنی، مستعمره، سکونت، مکان، اسکان

residence (اسم)
سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت

habitancy (اسم)
سکنی، جمعیت، سکونت، زندگی، سکنه

اسکان، اقامت، توطن، سکنا ≠ کوچ


۱. اسکان، اقامت، توطن، سکنا ≠ کوچ
۲. تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت


فرهنگ فارسی

مسکین شدن، فقیرشدن، اقامت ومسکن گزیدن ومنزل کرد
۱ - ( مصدر ) اقامت کردن مسکن گزیدن . ۲ - ( اسم ) توطن جای گزینی . توضیح در عربی سکونت به همان معنی [ ۱ - سکونت ] یعنی فقر و مسکنت است و برای آرامش سکون در عربی به کار میرود اما سکونت به معنی اخیر در نوشته های فصحان ما مکرر آمده : مجنون به سکونت و گرانی شد عاقل مجلس معانی .

فرهنگ معین

(سُ نَ ) [ ع . سکونة ] ۱ - (مص ل . ) اقامت کردن ، ماندن . ۲ - (اِمص . ) وقار، آرامش .

لغت نامه دهخدا

سکونت. [ س ُ ن َ ] ( ع مص ) اقامت و آرامش. سکون : که اگر در آن وقت سکونت را کاری پیوستند اندر آن فرمانی... داشتند. ( تاریخ بیهقی ).
مجنون بسکونت و گرانی
شد عاقل مجلس معانی.
نظامی.
روش بخش پرگار جنبش پذیر
سکونت ده نقطه جایگیر.
نظامی.
رجوع به سکون شود.

فرهنگ عمید

۱. اقامت کردن، مسکن گزیدن، منزل کردن.
۲. [قدیمی] آرامش.
۳. [قدیمی] وقار، متانت.

پیشنهاد کاربران

برابر واژه تازی سکونت میشود باشیدن و باشندگی و ماندگاری و مانشت هم برابر بجای میباشد

همچنین از برابر بجای دیگری نیز برای واژه تازی سکونت نامبرده شده ک واژه زیبای نشیمن میباشد برای نمونه وی در شهر تهران نشیمن دارد یا همان سکونت دارد

آرمِش

آرمایی/آرمایگی/


کلمات دیگر: