متضاد سنده : پیشاب، شاش، ادرار
سنده
متضاد سنده : پیشاب، شاش، ادرار
فارسی به انگلیسی
thicker part of human excrement
مترادف و متضاد
≠ پیشاب، شاش، ادرار
پشکل، گه، سنده
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - فضله غایط آدمی . ۲ - در مقام توهین به کسی گویند .
فرهنگ معین
(سَ دَ یا دِ) (اِ.) سندان آهنگران و مسگران .
(س دَ یا سِ دِ) (اِ.) مدفوع آدم ، گُه .
(سَ دَ یا دِ ) (اِ. ) سندان آهنگران و مسگران .
(س دَ یا سِ دِ ) (اِ. ) مدفوع آدم ، گُه .
(س دَ یا سِ دِ ) (اِ. ) مدفوع آدم ، گُه .
لغت نامه دهخدا
سنده . [ س َ دَ ] (اِ) سندان آهنگران . (برهان ).
سنده. [ س َ دَ ] ( اِ ) سندان آهنگران. ( برهان ).
سنده. [ س َ / س ِ دَ / دِ ] ( اِ ) فضله و غائط گنده آدمی. ( برهان ). سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد. ( غیاث ) ( از آنندراج ). فضله. سگاله. فضله و سگاله که به پاره های بزرگ و دراز باشد از انسان و سگ و مانند آن. گوه آنچه دراز و سخت بود از انسان و سگ و امثال آن. گوه که چون لوله ای آمده باشد :
الفاظ بسته اش ز زبان شکسته اش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
سنده. [ س َ / س ِ دَ / دِ ] ( اِ ) فضله و غائط گنده آدمی. ( برهان ). سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد. ( غیاث ) ( از آنندراج ). فضله. سگاله. فضله و سگاله که به پاره های بزرگ و دراز باشد از انسان و سگ و مانند آن. گوه آنچه دراز و سخت بود از انسان و سگ و امثال آن. گوه که چون لوله ای آمده باشد :
الفاظ بسته اش ز زبان شکسته اش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
کمال الدین اسماعیل ( از آنندراج ).
|| حرامزده. سند. رجوع به سند شود.سنده . [ س َ / س ِ دَ / دِ ] (اِ) فضله و غائط گنده ٔ آدمی . (برهان ). سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد. (غیاث ) (از آنندراج ). فضله . سگاله . فضله و سگاله که به پاره های بزرگ و دراز باشد از انسان و سگ و مانند آن . گوه آنچه دراز و سخت بود از انسان و سگ و امثال آن . گوه که چون لوله ای آمده باشد :
الفاظ بسته اش ز زبان شکسته اش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
|| حرامزده . سند. رجوع به سند شود.
الفاظ بسته اش ز زبان شکسته اش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ).
|| حرامزده . سند. رجوع به سند شود.
گویش مازنی
مدفوع سفت و خشک انسان
/sende/ مدفوع سفت و خشک انسان
پیشنهاد کاربران
گه*پشکل
حرومزاده
البته بیشتر ترکیبی استفاده میشه
به طور مثال : گی سِنِّه
به طور مثال : گی سِنِّه
گوه، عن، به فردی که گوه میباشد گفته می شود
عضله و غائط گنده آدمی
سندِهیدَن = دستشویی کردن.
کلمات دیگر: