مترادف مجمع : انجمن، باشگاه، پاتوق، جرگه، جمعیت، حلقه، حله، مجتمع، مجلس، مجموعه، محفل، اجلاس، نشست
برابر پارسی : انجمن، فرهنگستان، گردگاه، گردهم آیی، گردهمایی، همایش
assembly, association, league
college, conference, convocation, league, sphere
انجمن، باشگاه، پاتوق، جرگه، جمعیت، حلقه، حله، مجتمع، مجلس، مجموعه، محفل
اجلاس، نشست
۱. انجمن، باشگاه، پاتوق، جرگه، جمعیت، حلقه، حله، مجتمع، مجلس، مجموعه، محفل
۲. اجلاس، نشست
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (اِخ ) لقب قصی بن کلاب چون قبایل قریش را فراهم آورد و به مکه منزل داد و دارالندوه را بساخت . (از منتهی الارب ).
حافظ.
ناصرخسرو.
خاقانی .
مولوی .
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) بسیار گردآورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که جمع می کند و گرد می آورد با کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء). || به نماز جمعه حاضر شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). حاضر شده در روز جمعه جهت بجا آوردن نماز. (ناظم الاطباء).
مجمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) فراهم آورده شده و جمعکرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || با هم رانده شده . (ناظم الاطباء). || عزم کرده شده بر کاری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آماده کرده شده . (ناظم الاطباء).
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یسار، مکنی به ابی حمزه ٔ تیمی محدث است و از ماهان زاهد روایت کند. وابوحیان تیمی و سفیان ثوری از او روایت کنند وی در شب خروج زیدبن علی درگذشت . (از صفةالصفوة ج 3 ص 60).
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م َ ] (ع ص )گرد آورده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تجمیع شود. || عزم کرده شده . || حکم کرده شده . (ناظم الاطباء).
مجمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) سال قحطناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || گردآورنده . (ناظم الاطباء). || شامل کننده . || آن که در پنهانی حفظ می کند و نگاه می دارد. || عزم کننده . || کسی که می بندد پستان ماده شتر را با پارچه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
گردهمایی، گردهم آیی، همایش