کلمه جو
صفحه اصلی

سمی


مترادف سمی : زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سم آلود، سمدار، کشنده

برابر پارسی : زهرآبه، زهرآگین، زهری

فارسی به انگلیسی

poisonous, toxic, noxious, poison, poisonously, virulent, venomous

noxious, poison, poisonous, poisonously, toxic, virulent


poisonous, toxic


فارسی به عربی

سام , سم

مترادف و متضاد

۱. زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سمآلود، سمدار
۲. کشنده


noxious (صفت)
مضر، مهلک، موذی، سمی

toxicant (صفت)
سمی، مسموم کننده، مسموم، داروی سمی

venomous (صفت)
زهر الود، سمی، زهردار

toxic (صفت)
سمی، زهری، ناشی از زهر اگینی، زهراگین

poisonous (صفت)
سمی، زهردار، سم دار

pestilent (صفت)
مهلک، سمی، طاعونی، طاعون اور

زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سم‌آلود، سمدار


کشنده


فرهنگ فارسی

هم اسم، همنام، همتا
( صفت ) همنام هم اسم .
روان شدن برای شکار

فرهنگ معین

(سَ مّ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - زهر - آلود. 2 - هر مادة کشنده .


(سَ) [ ع . ] (ص .) همنام ، هم اسم .


(سَ مِ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - عالی ، بلند. 2 - همنام ، همتا.


(سَ مّ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - زهر - آلود. ۲ - هر مادة کشنده .
(سَ ) [ ع . ] (ص . ) همنام ، هم اسم .
(سَ مِ یّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - عالی ، بلند. ۲ - همنام ، همتا.

لغت نامه دهخدا

سمی. [ س َ می ی ] ( ع ص ، اِ ) هم نام. ( غیاث ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ) ( ناظم الاطباء ). || همتا.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بلند. رفیع. ( ناظم الاطباء ). || مثل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مِثل. مانند. ( ناظم الاطباء ).

سمی. [ س ُ می ی ] ( ع اِ ) ج سماء، به معنی آسمان و آسمان خانه و جز آن. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به سماء شود.

سمی. [ س ُ ما ] ( ع اِ ) آوازی که در آن خیر باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سمی. [ س َم ْی ْ ] ( ع مص ) روان شدن برای شکار. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سمی . [ س َ می ی ] (ع ص ، اِ) هم نام . (غیاث ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (ناظم الاطباء). || همتا.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلند. رفیع. (ناظم الاطباء). || مثل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مِثل . مانند. (ناظم الاطباء).


سمی . [ س َم ْی ْ ] (ع مص ) روان شدن برای شکار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).


سمی . [ س ُ ما ] (ع اِ) آوازی که در آن خیر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سمی . [ س ُ می ی ] (ع اِ) ج سماء، به معنی آسمان و آسمان خانه و جز آن . (آنندراج )(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به سماء شود.


فرهنگ عمید

۱. هم اسم، همنام.
۲. همتا.
دارای سم، زهرآلود: مار سمّی.

۱. هم‌اسم؛ همنام.
۲. همتا.


دارای سم؛ زهرآلود: مار سمّی.


دانشنامه عمومی

سمیی (به قزاقی: Семей) شهری در استان قزاقستان شرقی کشور قزاقستان است که در سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی، ۳۱۲۱۳۶ نفر جمعیت داشته است و از سال ۱۷۸۲ میلادی به عنوان شهر شناخته می شده است.
فهرست شهرهای قزاقستان

فرهنگ فارسی ساره

زهرآگین، زهر


جدول کلمات

زهراگین

پیشنهاد کاربران

مخفف اسم سمانه

زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سم آلود، سمدار، کشنده

نام گزاری کردن

زهر زده ( در تاجیکستان )


کلمات دیگر: