مترادف سمی : زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سم آلود، سمدار، کشنده
برابر پارسی : زهرآبه، زهرآگین، زهری
noxious, poison, poisonous, poisonously, toxic, virulent
poisonous, toxic
۱. زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سمآلود، سمدار
۲. کشنده
زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سمآلود، سمدار
کشنده
(سَ مّ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - زهر - آلود. 2 - هر مادة کشنده .
(سَ) [ ع . ] (ص .) همنام ، هم اسم .
(سَ مِ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - عالی ، بلند. 2 - همنام ، همتا.
سمی . [ س َ می ی ] (ع ص ، اِ) هم نام . (غیاث ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (ناظم الاطباء). || همتا.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلند. رفیع. (ناظم الاطباء). || مثل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مِثل . مانند. (ناظم الاطباء).
سمی . [ س َم ْی ْ ] (ع مص ) روان شدن برای شکار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
سمی . [ س ُ ما ] (ع اِ) آوازی که در آن خیر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سمی . [ س ُ می ی ] (ع اِ) ج سماء، به معنی آسمان و آسمان خانه و جز آن . (آنندراج )(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به سماء شود.
۱. هماسم؛ همنام.
۲. همتا.
دارای سم؛ زهرآلود: مار سمّی.
زهرآگین، زهر