مترادف مرزوبوم : اقلیم، بوم وبر، خطه، زمین، سرزمین، قلمرو، کشور
مرزوبوم
مترادف مرزوبوم : اقلیم، بوم وبر، خطه، زمین، سرزمین، قلمرو، کشور
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
بیت
مترادف و متضاد
اقلیم، بوموبر، خطه، زمین، سرزمین، قلمرو، کشور
زمین، خاک، قلمرو، سرزمین، کشور، ملک، خطه، مرزوبوم
سامان، خاک، سرزمین، کشور، مملکت، دیار، ییلاق، مرز و بوم، دهات، بیرون شهر
فرهنگ فارسی
مرکب ازمرزبمعنی کناره زمین وسرحدمملکت وبوم به معنی جاوماوی وشهروسرزمین
( اسم ) درختی است از تیره غان ها که در جنگلهای شمالی ایران بفراوانی میروید و در حقیقت یکی از گونه های درخت اولس است جلم کرزل تغار تغر مرز .
( اسم ) درختی است از تیره غان ها که در جنگلهای شمالی ایران بفراوانی میروید و در حقیقت یکی از گونه های درخت اولس است جلم کرزل تغار تغر مرز .
فرهنگ معین
(مَ زُ ) (اِمر. ) مملکت ، کشور.
فرهنگ عمید
= مَرز 〈 مرزوبوم
= مَرز * مرزوبوم
پیشنهاد کاربران
مرز و بوم=خاک
گذرراهبه نظرم درست
وطن ، کشور ، میهن ، مملکت، سرزمین
کشور ، مملکت محدوده
مملکت - محدوده ی اختیاری یک کشور
محدوده ی یک کشور
گسیخت . بنگر . خفت .
الکا. . . .
خطه و زمین و قلمرو درسته
محدوده و گذرگاه
میهن
سرزمین
کلمات دیگر: