خلاف دور بین که مال بین نباشد
حالی بین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حالی بین. ( نف مرکب ) خلاف دوربین. که مآل بین نباشد :
چشم را این نور [ نور مستعار ] حالی بین کند
چشم عقل و روح را گرگین کند.
دیده و جانی که حالی بین بود.
چشم را این نور [ نور مستعار ] حالی بین کند
چشم عقل و روح را گرگین کند.
مولوی.
دمبدم بر رو فتد هر جا روددیده و جانی که حالی بین بود.
مولوی.
کلمات دیگر: